کد مطلب:323158 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:297

گفتار متناقض بهاء
و علاوه در جائی دیگر لوحی منفصل نازل نموده و ادعاهائی می نمایند هر شخصی كه مختصر شعور داشته باشد می فهمد كه این شخص مخبط بوده و در ضمن همین لوح كه به احمد نام مهاجر نازل نموده و او را امر می كند كه (بگو ای بندگان من به تحدید نفس و تقلید هوی خود را مقید و مقلد می سازید چه كه تقلید مثل سراب بقیعه در وادی مهلكه است كه لم یزل تشنگان را سیراب
نموده از سراب فانی چشم برداشته به زلال سلسال لا زوال بی مثالهم در آئید الی ان قال شما اشجار رضوان قدس منید كه به دست مرحمت خود در ارض مباركه غرس فرمودم و به نیسان رحمت بی زوال خود تربیت نمودم..... كلمات حكمتم را از لسان ظهور قلبم شنو كه به پسر مریم فرمودم كه هر مالك بستان شجره یابسه را در بستان باقی نگذارد و البته او را قطع نموده به تارا افكند چه كه حطب یابسی در خور و لایق نار است پس ای اشجار رضوان قدس عنایت من خود را از سموم انفس خبیثه و اریاح عقیمه كه معاشرت به مشركین و غافلین است حفظ نمائید)

(دو جمله متناقضه در جای دیگر می گوید همه باریكدارید و برگ یك شاخسار و عاشروا مع الآدیان كلها بالروح و الریحان ولی اینجا منع می كند از معاشرت با مشركین در حالتی كه غیر از خودشان همه را مشرك می دانند بل ازید چنانچه در حق علماء در لوح ابن اصدق می گوید (ولو اینكه علمای جهلا به ظلم شداد و نمرود و فرعون و یزید مردود دست بكشانید چنانچه دست گشودند) و در جای دیگر ما مجد و مشرك باالصراحة تلفظ می نمایند (تا اشجار وجود از جود به معبود و از نفخات قدسیه و روحات انسیه محروم نگردد الی ان قال ای طلبان باده روحانی جمال قدس نورانی در فاران قدس صمدانی از شجره روحانی بی حجاب انظر ترانی می فرماید چشم دل و جان را محروم ننمائید و به محل ظهور اشراق انوار جمالش بشتابید كذالك ینصحكم لسان الله لعل انتم الی شطر الروح تقصدون) و در جای دیگر عظمت ظهور خود را می گوید كه به هر پانصد هزار سال یك دفعه نیز آفاق طلوع می كند.
و او این است (بمسه المستوی علی عرش یفعل مایشاء هذا كتاب من لدی الله مالك الآسماء لاهل البهاء لا یتكلون الا بما نطق لسان العظمة و الكبریاء و لا یتعقبون كل مدع كذاب اولئك شربوا رحیق الآستقامة من عنایة ربهم المختار سوف تسمعون نداء ناعق لآتلتفتوا الیه دعوه بنفسه مقلین الی قبلة الافاق قدتمت الحجة بهذه الحجة التی ظهرت بالحق و انتهت الانوار الی هذا الافق الذی منه اشرقت شموس العظمة و الاقتدار طوبی لنفس تربی العباد بحدود الله التی نزلت فی الزبر و الالواح قل لو یظهری كل یوم احد لا یستقر امر الله فی المدن و البلاد هذا الظهور بظهر فی كل خمساة الف سنة.....5 مرة واحدة كذالك كشفنا القناع و ارفعنا الاحجاب)

دیگر من كار ندارم كه بشر می تواند خدا بشود یا نه این مسئله شرح و بسطش به عهده صاحبان علم است كه با براهین علمی ثابت نمایند چنانچه حضرت مستطاب آقای آقا شیخ غلامحسین آقا تبریزی به واسطه ی هیئت اسلامی در تذكرات دیانتی راجع به این مسائل بیانات شافی و كافی فرموده و طبع و نشر می شود هر كه طالب باشد ممكن است به مقالات مزبوره رجوع فرماید زیرا به محض اینكه الوهیت بها را به قول خودش ثابت نمودند فورا بهائی ها می دوند به اینكه پیغمبر نیز ادعای الوهیت كرده می فرماید من رأنی فقد رأی الحق و من عرفنی فقد عرف الله همچنین حضرت امیر نیز ادعا فرموده چنانچه در خطبه نتیجه می فرماید انا خالق السموات و الآرضین بدین كلمات فورا طرف را به اشتباه می افكنند لهذا در این خصوص شرح و بسطی لازم است كه پیغمبر اكرم و یا حضرت امیر هیچ وقت نفرمودند كه خدا هستیم نظر به اینكه ذات غیب را شناختن محال
است و می فرمایند السبیل مسدود و الطلب مردود و خود پیغمبر اكرم می فرماید ما عرفناك حق معرفتك لهذا پیغمبر واسطه ی فیض ذات غیب است كه هر كس او را شناخت به عرفان الله فائز می شود و الا پیغمبر نفرموده كه من خدا هستم و اینكه در خطبه مشهور به تتنجییه این كلمات موجود است علما در صحت و سقم آن مترددند و حتی آراء بعضی بر این است كه خطبه ی مزبور از حضرت امیر نیست و علاوه بر این اگر حضرت امیر نیز خالق سموات و ارض می شد باز خدا نمی شود ممكن است خداوند قوه خالقیت در وجود آن ذات مقدس گذاشته باشد نه مثل بهائی ها كه در زیارت نامه ی ملاحسین بشرویه ی از فول بها می خوانند كه اگر تو نبودی خداوند در تخت الوهیتش نمی توانست بنشیند چنانچه شرح این تفصیل در این مقاله درج خواهد شد خدائی كه به وجود ملا حسین بشرویه ی در تخت ربوبیت جالس باشد ما آن خدا را خدا نخواهیم دانست زیرا محتاج به مخلوق خود می شود ما خدائی داریم كه مقدس است از این كلمات و منزه است از این كیفیات و بی نیاز است از این صفات به نفسه قائم الله لآ اله الآ هو الحی القیوم لا تأخذه سنة و لا نوم له ما فی السموات و ما فی الارض بر قول ما دلیل است لائح و قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یكن له كفوا احد برهانی است واضح كل مخلوق له و كل بامره یعلمون

بلی چیزی كه من عند الله نشد بغیر از اختلاف و نفاق ثمری نخواهد داد مثل كلمة خبیثة كشجرة اجتثت من فوق الارض مالها من قرار ولی در تعریف كلمه ی حق چنانچه در اسلامتیت مشهور است خداوند در قرآن می فرماید قوله له العظمة و الكبریآء
(كلمه طیبه كشجرة طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماعتوئی اكلها كل حین)

مضحك آن است با وجود اینكه از ائتلاف و امتزاج و اتفاق و اتحاد چیزی به غیر از حرف نیست موقعی كه چند نفر از گوسفندان بی مشعر سیسان و سنكسر كه در عالم علم بهره و از عوالم عرفان حظی ندارند به عنوان زیارت قبور زعمای خود (در حالتی كه خودشان از زیارت رفتن مسلمین دایم تنقید می كنند) به حیفا جمع شده عباس افندی نطقی بی اصل ایراد می نماید كه عنا درج می گردد در 7 جمادی الآخر در سنه ی 1328 در عكا

(در دوره های سابق اتحاد و اتفاق تام در بین خلق تحقق نیافت مثلا در كور حضرت مسیح تمام ملل و طوایف متحد و متفق نشدند جمعی را در ظل یك خیمه نگرفت در میان آن ها یك الفتی در بدایت حاصل شد بعد در مدت قلیله زوال یافت ملت یونان یونان ماند رومان رومان كلدان كلدان ماند امتزاج حاصر نشد یك ائتلاف حاصل شد فرق است میان امتزاج و ائتلاف در كور فرقان در بین طوائف ترك و فرس و عرب این تباین در سنه 1300 زائل نگشت هم این قدر اتفاق حاصل شد لكن در این امر مباركه كه هنوز بدایت است اقوام مختلفه را امتزاج می دهد فرق است میان تألیف ذات البین و امتزاج شدن كه یك ملت و یك قوم بشوند و امتزاج تام داده شود ملاحظه می شود در اندك زمانی این امر چگونه امتزاج داده در این مجلس كه هستم عرب هست ترك هست اصفهانی طهرانی قزوینی هست این ها به یكدیگر امتزاج پیدا كرده نه ائتلاف چون ائتلاف را زوال ممكن مثلا در قدح آب را كه یكی شربت
قند و یكی شربت لیمو چون جمع كنی ائتلاف حاصل شود ولی وقتی كه این جام شكسته شود و كل یك قدح شوند آن وقت امتزاج حاصل شده است

الحمد لله در نهایت خلوص و در نهایت سادگی در نهایت بساطت جمع شده ایم

الحمد لله این مجلس نمونه ی عالم است دیگر معلوم است كه بعد چه خواهد شد)

در حالتی كه آثار ائتلافی نیست تا چه رسد به امتزاج اوضاع حالیه ی بهائیان در ایران شاهدی است واضح و دلیلی است لائح امتزاج نشده سهل است ائتلافی نیز موجود نه چنانچه در همدان بهائی ها دو مسافرخانه دارند در یكی بهائی های كلیمی یهودی جمع می شوند و در دیگری بهائی های فرقانی اسلامی و ابدا ائتلاف هم ندارند و به كرات عبدالبها مكاتیب نوشته كه بلكه در میان این دو طایفه تألیف بدهد مثر ثمر نشده و بلا نفوذ مانده است هكذا در تهران كلیمی و فرقانی و زردشتی هر یكی مجالس علیحده دارند نادر الوقوع می شود كه در مجالس هم دیگر حضور به هم رسانند و اگر رسانند هم صوری است و معنویت ندارد و حكم امتزاج ابدا حاصل نشده و نخواهد شد علاوه بر این در فامیل خودش هم تألیف قلوب حاصل نیست علی الدوام در جراید مصر و حیفا از هم دیگر ذم است كه می نویسند و افترائاتی یا حقائقی است كه به هم دیگر می گویند چنانچه در مكاتیب عباس افندی از برادران خود داد و فریاد می نماید ولی الیوم طوایف اسلامی یا مسیحی كل در نهایت الفت و محبت در مجمعی جمع و امتزاج معنوی دارند و اگر نفرتی احداث گردد گاهی نفرت
نژادی است نه مذهبی مثلا میان اهل سنه و شیعه الفت و اتحاد موجود تنفری كه وجود دارد از روی مذهب نیست بلكه تعصب ملی است یعنی در زمانی كه خلیفه ثانی عمر ابن خطاب بر ایران استیلا یافت و كتابخانه ی ایران را سوزانید لهذا عداوت ملی بین ایرانی ها و اعراب تولید شد پس ثابت شد كه تظاهرات بهائی ها به كلی بی اساس است یقولون بالسنتهم ما لیس فی قلوبهم باید قبلا تعصبات جنسی و مذهبی و وطنی و سیاسی و نژادی را خود فاقد باشند تا آن وقت برای اصلاح سایرین پردازند



ذات نایافته از هستی بخش

كی تواند كه شود هستی بخش



دیگر مقبلین امر بهائی را دلیل آورده و مرقوم فرموده اید (آیا بیست هزار نفوس كه در سبیل حضرت رحمن از جان و مال گذشته و بسیاری از آن ها از علماء و سادات و مجتهدین عالی درجات بودند مثل فلان و و.... این ها هم به جهت استفاده مادی خودشان جانفشانی نمودند)